مطالب اینترنتی





این پیاده‌رو به مدرسه می‌رسد


کودک و نوجوان > فرهنگی – اجتماعی – نفیسه مجیدی‌زاده:
من هر روز صبح، در یک مسیر ۲۰ دقیقه‌ای، پیاده به مدرسه می‌روم.

بعضی روزها که دیرتر بیدار شوم صبح با ماشین می‌روم و بعدازظهر پیاده برمی‌گردم و بعضی روزها که دوستان و یا پدرم همراهم نباشند که با هم صحبت کنیم تازه متوجه می‌شوم که در این پیاده‌روها چه‌قدر باید راهم را کج کنم یا مراقب تصادف‌کردن باشم و…

وقتی موضوع را به پدرم گفتم خوشش آمد و تصمیم گرفتیم یک روز با هم مدرسه برویم و بدون هیچ صحبتی فقط به پیاده‌رو دقت کنیم. امروز هم در راه مدرسه هستیم. با ما به این پیاده‌روها بیایید.

* * *

پیاده‌رو مسیری است در امتداد خیابان که برای عابران پیاده ساخته می‌شود و گاهی با جدول یا جوی آب و یا شمشادها و درختان از خیابان جدا می‌شود. پیاده‌رو برای خودش ضوابطی دارد و باید برای عبور همه‌ی عابران مناسب باشد.

1

امروز صبح، بخشی از مسیر را در پیاده‌روی حاشیه‌ی خانه‌مان طی کردیم. این‌جا، پیاده‌رو نسبتاً پهن و بزرگ است، اما خوش‌بختانه جای پارک ماشین ندارد. فقط باید مراقب پله‌های ساختمان‌ها باشیم. آخر بعضی از ساختمان‌ها پیاده‌رو را بلندتر کرده‌اند.

هندزفری در گوشم گذاشته‌ام و زبان گوش می‌دهم. صدای اطراف را نمی‌شنوم. پدرم مرا کنار می‌کشد، هندزفری را برمی‌دارم و برمی‌گردم صدا و تصویر مرد موتور سوار با هم می‌رسد: حواست کجاست؟ اینارو از گوشت در بیار بعد بیا تو خیابون و…» همین‌طور ادامه می‌دهد و می‌رود.

ما هم به آن سوی خیابان می‌رویم گرچه این طرف راحت‌تر است اما از یک جایی وسط خیابان را نرده کشیده‌اند و عابران پیاده نمی‌توانند از عرض خیابان رد شوند. پل هوایی هم خیلی دور است و اگر بخواهم از آن‌جا عبور كنم، دیر به مدرسه می‌رسم.

کمی بعد آن طرف خیابان هستیم در پیاده‌رویی که بخشی از آن مسیر سبز دوچرخه‌سواری است و می‌توان در آن راه رفت. البته باید مراقب دوچرخه‌ها باشیم، چون یک ایستگاه خانه‌ی دوچرخه همین نزدیکی است و افراد زیادی برای دوچرخه‌سواری این‌جا می‌آیند.

هر صبح یک خانم را می‌بینم که تقریباً هم‌سن و سال مادرم است او تند و تند پیاده‌روی می‌کند و به دانش‌آموزان لبخند می‌زند. کمی بعد پیست تمام می‌شود و به پیاده‌روی بزرگی وارد می‌شویم که بیش‌تر شبیه پارکینگ ماشین‌هاست.

* * *

براساس ضوابط شهری، در طراحی و ساخت پیاده‌رو، فراهم کردن مسیر هموار، بدون مانع، با عرض کافی، مناسب برای همه‌ی استفاده‌کنندگان فضای شهری، به‌خصوص افراد نابینا و افراد با محدودیت‌های حرکتی، لازم است مورد توجه قرار بگیرد.*

2

از لابه‌لای ماشین‌ها رد می‌شویم گاهی لازم است کوله را در بیاورم و گاهی باید به چپ و راست بچرخم. پارکینگ که تمام می‌شود به فضای بازی می‌رسیم که احتمالاً باید محل خروج ماشین‌ها از پیاده‌رو باشد. صدای آرام ماشینی را پشت سرمان حس می‌کنیم و کنار می‌رویم تا رد شود.

به خیابان اصلی می‌رویم؛ این‌جا در حاشیه‌ی تنگ بزرگ‌راه و در راهروی سبزی که شمشادها و کاج‌ها زیباترش کرده‌اند راه می‌رویم. باید از راه لذت ببرم تا سرحال به مدرسه برسم. این، تنها نقطه‌ی آرام‌بخش راه است.

البته تعدادی موتور هم از این‌جا عبور می‌کنند و چون راه باریک است عابرها باید بروند داخل باغچه، کنار شمشادها بایستند كه موتورها بتوانند رد شوند. از روبه‌رو، نوجوانی درست هم‌سن خودم می‌آید. او هم مثل من از این‌جا به سوی مدرسه می‌رود؛ تقریباً هر روز او را می‌بینم، بیش‌تر وقت‌ها موقع راه رفتن با خودش حرف می‌زند.

* * *

زیبایی پیاده‌روها مهم است، گل‌ها، جدول‌های مناسب و احیاناً سنگ‌فرش و نیمکت باعث جذابیت پیاده‌رو و اعتماد عابران برای استفاده از پیاده‌رو می‌شود. این حق طبیعی آن‌ها برای رفت‌وآمد در شهر است.

3

از پل هوایی رد می‌شویم؛ آن سوی خیابان قبلاً پیاده‌روی بزرگی بود؛ اما درست از زیر پل عابر تا سه خیابان بالاتر را دیوار موقت کشیده‌اند و راه تنگ شده است. حالا فضای سبز پارک، پشت بتن‌ها پنهان شده و نمی‌دانم، شاید در آن‌جا فعالیت ساختمانی در دست انجام است.

این روزها دیگر آدم‌های گذشته را در این مسیر نمی‌بینم و بیش‌تر کارگرانی را می‌بینم که دستکش در دست دارند و از در کوچکی وارد این کارگاه می‌شوند. ما می‌مانیم و دیوارهای بتنی و ماشین‌های آهنی.

* * *

در شهرهای بزرگ افزایش جمعیت و ترافیک باعث شده که به توسعه‌ی پیاده‌روها بیش‌تر توجه شود و مردم به پیاده‌روی تشویق شوند.

4

وضعیت در نزدیکی مدرسه بدتر می‌شود؛ پیاده‌رو بزرگ است و در بخشی از راه، گاهی ماشین‌های حمل گوشت و میوه ومواد خوراکی می‌ایستند تا آن‌چه برای مغازه‌داران بازارچه‌ی کوچک نزدیک مدرسه آورده‌اند، تخلیه شود.

از لابه‌لای آن‌ها و ماشین‌های پارک شده که می‌گذریم می‌رسیم به دو ساختمان بزرگ در حال ساخت که هر کدام در مرحله‌ی خاصی هستند؛ یکی داربست کشیده و پیاده‌رو را بسته است و یک نگهبان هم جلوی محوطه نشسته و مراقب است كه هیچ کسی از زیر داربست‌ها رد نشود.

ناچار به خیابان می‌رویم. ساختمان بعدی هم زمین را کنده تا برای سنگ‌فرش آماده کند این‌جا هم باید از بین تپه‌های کوچک خاک و سنگ بگذریم. حالا به نزدیک‌ترین نقطه‌‌ی به مدرسه رسیده‌ام و نمی‌دانم در پیاده‌رو هستم یا خیابان. آن‌قدر که ماشینِ پارک شده و یا در حال حرکت این‌جا زیاد است.

با خودم می‌گویم کاش پلیس پیاده‌رو هم داشتیم! پدرم می‌گوید شب با هم صحبت می‌کنیم و بعد خداحافظی می‌کند و می‌رود.

اغلب دوستانم یا با سرویس مدرسه می‌روند یا ماشین پدر و مادرها منتظر آن‌هاست. یک تالار عروسی هم هست که بخشی از پیاده‌رو را با کشیدن نوارهای رنگی جدا کرده است. مأمور تالار در نزدیکی مدرسه می‌ایستد و مراقب حرکت و توقف ماشین‌هاست.

پیرمرد پرانرژی که به همه سلام می‌دهد؛ سلام می‌كنم و از پله‌های ورودی مدرسه بالا می‌روم.

دوچرخه شماره ۸۹۹

عكس‌ها: محمود اعتمادی / دوچرخه


پی‌نوشت:

* ضوابط طراحی شهری – پیاده‌رو از مجموعه‌ی ضوابط دسترسی‌پذیری (برگرفته از سایت بانك اطلاعات مناسب‌سازی سازمان ملل)



لینک منبع

مطلب این پیاده‌رو به مدرسه می‌رسد در سایت مفیدستان.


لینک منبع و پست :این پیاده‌رو به مدرسه می‌رسد
http://mofidestan.ir/%d8%a7%db%8c%d9%86-%d9%be%db%8c%d8%a7%d8%af%d9%87%e2%80%8c%d8%b1%d9%88-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b3%d9%87-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%b1%d8%b3%d8%af/

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همه چیزستان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهرستان قیروکارزین( شهر آفتاب ) cookpad kzpl فیلمینا مطالب اینترنتی سعید مارکتینگ صفورا حیدری محتواهای بازاریابی نوری شعر و سخن